بانویی سنوسال دار با لهجه شیرین مشهدی است؛ راوی خاطراتی نهچندان دور از سالهای پس از انقلاب، در بیمارستان خیریه جوادالائمه (ع) خیابان طبرسی که با جزئیات آنها را نقل میکند. بین هر خاطره هم دعایی به جان جوانها میکند.
در صندوقچه خاطرات این هفته به خاطرات زهرا کارکنفرخد، بانوی بازنشسته محله حسینآباد، سَرَکی میکشیم.
متولد۱۳۳۵ است و هشت فرزند دارد که بینشان یک دوقلو هم هست. میگوید: بعد ازدواج، شوهرم هرچند وقت یکبار کار عوض میکرد و درآمد ثابتی نداشت. برای همین خودش دنبال کار رفت.
اتفاقی سراغ بیمارستان خیریه جوادالائمه (ع) خیابان طبرسی میرود. به گفته خودش ازآنجاییکه همیشه به امامجواد (ع) ارادت ویژه داشته است، دست خالی برنمیگردد.
او خاطره آنروز را اینطور روایت میکند: سرپرست بیمارستان، مرضیه توتونچیان بود که وقتی برای استخدام رفتم، همراه آقایی نشسته بود. شناسنامه را باز کردند و دیدند اسم پنجبچه نوشته شده است؛ گفتند «برو بچههایت را بزرگ کن.»، دلم شکست و دست به دامن امامجواد (ع) شدم. یک هفته زودتر از اعلام آنها دوباره پیش خانم توتونچیان رفتم و با موافقت او از همان لحظه کار را آغاز کردم.
بهعنوان نیروی خدماتی مشغول به کار میشود و پنجسالی هم در این بخش کار میکند تا اینکه کمکبهیار میشود. درباره خاطرات آن روزها میگوید: کمکبهیار که شدم، کارهای روزانه بیماران را انجام میدادم؛ مثلا عوضکردن ملحفهها، غذاگذاشتن برای بیماران یا کارهای دیگری که پیشخدمتها انجام میدهند.
زهراخانم یک بار هم پرستار اتاق عمل میشود. قصه اینطور بوده که در سال۱۳۶۷ یک بار یکی از دکترها به نام خانم دکتر منصوری در نبود همکاران پرستاری، او را به اتاق عمل میبرد تا خانم حاملهای را سزارین کند.
میگوید: دکتر منصوری گفت دستهایم را چطور بشویم و بیمار را برای عمل آماده کنم. هرچه میگفتم کار من این نیست و میترسم، قبول نمیکرد و میگفت «تو میتوانی.» خوشبختانه قبل از عمل سزارین، پرستار رسید و خودش کار را انجام داد، در بیمارستان همه کار را یاد گرفته بودم و این اواخر کار بهیار را هم انجام میدادم.
زهراخانم ۲۵ سال در بیمارستان کار میکند تا بازنشسته میشود. او میگوید: آنقدر کار را دوست داشتم که شیفتهای اضافی دیگران را هم با اشتیاق قبول میکردم. دوازدهساعت شبکار بودم و همکارم زنگ میزد که «صبح میتوانی جای من باشی؟» و من بلافاصله قبول میکردم.
خاطرم هست که خانم دکتر نفیسه ثقفی بیمارهای مطبش را مرخص کرد تا زایمان من را انجام بدهد؛ زایمان همین دوقلوها. گفته بود «باید بروم برای زایمان یک فرد عزیز.»
الان خانم دکتر رئیس بخش زنان بیمارستان قائم (عج) است. همه آن ۲۵سال خوب گذشت. هیچ وقت درد مردم برایم عادی نشد. وقتی زنی زایمانش به تأخیر میافتاد، میرفتم دو رکعت نماز میخواندم و برایش پیش امامجواد (ع) دعا میکردم تا زایمانش راحت و سریع باشد.